دختری ازنسل حوا..دختری ازنسل افتاب
"دختری از نسل حوا"
"مانسلی هستیم که مهمترین حرفای زندگیمان را نگفتیمو تایپ کردیم"
سه ماه خورده ای نبودم.میشه گفت فراموش کرده بودم اینجا رو
پست میزارم به خاطر اینکه بهمن ماه منه.چند روز دیگه تولدمه
ولی اصلا خوشحال نیستم.جدی جدی پیر شدم😔
این روزا نمایشگاه باز شده تو شهرمون یه غرفه زدیم برای فروش گلام فعلا اونجا مشغولم
از اینرلی و این حرفا هم خبری نیس
خبری شد میام حتما مینویسم تا ثبت بشه برای روزای آینده...
خدانگهدار
به وقت۲۲:۴۶ به تاریخ ۱۵بهمن
نیمسال دوم رو من عشق...من عاشق...من جان...
پاییز جان زمستان جانه جانان
عشق میکنم با این هوا وحس و حالش
تو این ساعتو لحظه ها خیلی دلم تنگه.
شده احساس کنی هم میخایش هم نمیخایش؟شده هم دلتنگش باشی هم نباشی؟
شده هم دوسش داشته باشی و هم در عین حال ازش متنفرم باشی؟
من الان آدمیم با دو حس متناقض که کاملا دوگانگی داره نابودم میکنه.
حال خودمم این روزا نمیدونم چه شکلیه.نمیدونم چی میخام.
یه حالته خنثی که پُرم از پوچی...
خداجونم حواست بهم باشه...
حواست به هممون باشه...
کمکم کن زندگیه درستی بسازم برای خودم...
همه ی این حرفا برمیگرده به اینکه باز آشنای قدیمی برگشته وباز برای چندمین بار پیام داده...
بعد اینکهنام کاربری و رمز ورود رو زدم رفتم به چن تا از پیج های قدیمی که یه زمانی فعالیت داشتن سر زدم. به هر پیجی که سر زدم آخرین آپدیتش مال دو سال پیش بود. همه رفتن دنباله زندگیشون انگار فقط منم که هنوز بعد چن سال همچنان به وبلاگم وفادارم. این روزا باشگاه میرم کتاب میخونم و کارای متفرقه...
دردی که منو نکشه قوی ترم میکنه...
بعد از اون دعوا و گریه تنها حرفی که داداشم زد و تونست منو آروم کنه همین جمله بود.
این روزا حال روحیم خداروشکر خوبه
بانسرین باشگاه میریم ورزش میکنیم کلی سرحال میشیم.
کتاب میخونم.دیشب بادبازک باز رو تموم کردم کتاب خوبی بود توصیه میشه بخونید
با گلهام باعشقای دلم مشغولم.حالشون خوبه خبری از آفت و شپشک نیست
ولی چند تا از کاکتوسام خراب شدن که نمیدونم چرا و به چه دلیل
دلم میخاد خیاطی کنم ولی پارچه ندارم حوصله بازار و گرونیم ندارم
بیشتر حرفام رو تو کانال مینویسم اونجا دم دست تره ولی خب وقت کنم اینجا هم مینویسم
بالاخره یه جورایی اینجا قدمتش بیشتره.
آدرس کانالمم اینه: Hasti_cr7@
من برگشتم بعد از یکسال و چندماه
چقد اتفاقات ریز و درشت افتاد تو این مدت...اما با این حال زندگی جریان داره
هستی قصه داره فارغ التحصیل میشه روزای آخر ترم رو میگذرونه
خیلی دلتنگه اینجا بودم دلتنگه نوشتنه حرفای دلم تو این چار دیواری
الانم که الانه مینویسم هم تو یه سالنامه ی کوچولو هم یه کانال تو تلگرام
انقد دلم بی قرار بود تنها جایی که میشد آرومم کنه همین جا بود
من هیچوقت فراموش نمیکنم که دنیای مجازی رو با وبلاگ شناختم
صبح کلاس دارم همین قدر کافیه برای آروم شدنم
خدافظ خونه ی خوشگلم
خیلی بی معرفتم میدونم
اما خدا میدونه چک میکردم اما پست نمیزاشتم یه جورایی حال وحوصله ی نوشتن رو ندارم
خاطره ی120 روز رو نمیشه تو یه پست کوتاه مفصل گفت خیلی مختصر میگم که فقط ثبت و خاطره شه
عروسی دایی جان شد خیلیی خوش گذشت بهترین روزا رو گذروندم
بعدش دانشگا باز شد.
2هفته بعد هم با مامانم همرا تور یه دوست رفتیم مشهد.
روز دوم مسافرت گوشیم افتاد چاه دسشویی بعد از کلی گریه وزاری ودلسوزی
برام درش آوردن اما سووووخت :(
جاش برام ای فایو2016خریدن
بعد اون مامانم رفت عمل زنان.روزای سختی رو گذروند.فداش بشم بهترینه
بهترین دوستمم عقد کرد بعد7سال به عشقش رسید الهی که خوشبخت شن
یه هفته دیگه هم امتحانا شروع میشه اما هیچی نخوندم نه طول ترم نه این چند روز باقی مانده
برای همیشه هم با...کات کردم.خودشو بدجور از چشم انداخت بس که دروغ گفت بهم
منم رفتم پیج همه دوستاش پته شو ریختم رو آب
کلی هم دعوامون شد وتهدیدم کرد منم مثل تف انداختمش دور
لیاقت منو نداشت لیاقت عشقو محبت رو نداشت
بگذریم خداروشکر که تموم شد راحت شدم
اینم جریان 3ماه از زندگیم
سخت گذشت اما گذشت
امیدوارم خدا کمکم کنه درسامو با نمره های خوب و رضایت بخش پاس کنم
خدایا بهم نیرو و اراده بده که درسامو خیلی خوب بخونم
شب خوش ساعت22:40 2دی95 پنجشنبه
یه سفری داشتم به کردستان شهرستان بانه
دیدن ازمناطق جنگی بود
خیلی فضای معنوی وخوبی بود
کلی حالمو دگرگون کرد
آرامشی که اون منطقه بهم داد وصف نشدنیه
خدایاازت خیلی ممنونم که قسمتم کردی اونجا روببینم سپاسگذارم
امیدوارم این دفه برم اردوی راهیان نور
یکی ازآرزوهامه برم اونجا رو ببینم
آمین
سلام
هشتم تیر آخرین پستی بوده که گذاشتم
منم بی معرفت شدم کلبه ی آرامش
بعدتموم شدن امتحانام ومنتظر نشستن برای اومدن نمره ها کلی استرس کشیدم
تابستون امسال خیلی متفاوت تر ازتابستون پارسال بود
پارسال خیلی اکتیو بودم اما امسال خونه نشین شدم وتنها کارمفیدم رفتن به استخره
عروسی دایی جان هم اخر شهریور ماهه وفعلا درگیر خرید و رفت وآمدیم
چند روز پیشم خبررسید چند تاازبچه های دبیرستان ازدواج کردن ویکیشونم بارداره
انشالله همشون درپناه حق خوشبخت شن
واما بحث تلخ طلاق تو آشنا وهمسایه خیلی زیاد شده
تواین4ماه اخیر هرکی ازدواج کرده داره خبرش میرسه که دارن از هم جدا میشن
خیلی ناراحت کننده س واقعا اتفاق تلخیه
من که از صمیم قلب دعا میکنم همشون دوباره برگردن سر خونه زندگیشون
نمیدونم دید جامعه چطوره پسری که زنشو طلاق داده با یه دختر مجرد دوباره ازدواج کنه چطوره
اما کاش میشد هیچ دیدمنفی نداشته باشه
وخدا رو چه دیدیم شاید برای خودمون اتفاق افتاد
این روزا حال غریبی دارم بدجور دلم تنگه،تنگه یه نفر که شدید دلم میخوادش
واقعا به این فکر کردین که چقدر تنهایی سخته
یه جا خوندم اینکه تنها باشی با اینکه تنها بشی خیلی فرق داره
راستم میگه من که ازاول تنها نبودم به این وضع عادت کنم
من تنها شدم تنهام گذاشتن تنهایی رو برام یادگاری گذاشتن
مگه میشه یه نفر توزندگیت نباشه اما هعی بهش فک کنی هعی پروفایلشو چک کنی
اینکه تاکجا میخوام این وضعو ادامه بدم الله اعلم
امیدوارم خیلی زود تکلیفم با خودم و با زندگیم مشخص شه ازاین یکنواختی خسته شدم
تادرودی دیگر بدرود
حال همه ی ما خوب است اما تو باور نکن...
امتحانای ملت تموم شد واسه ما تازه شروع شده
خدا به خیر بگذرونه
فعلا که مشغول درس خوندنم
وامسال هیچی از ماه رمضونو روزه هاشو عزاداریاش نفهمیدم
بدبختیم اینجاس تامیای به نبود یکی عادت کنی باز مثل چیز سروکله ش پیدا میشه
درگیری ذهنیم کم شده....خداروصدهزار مرتبه شکر
خدایا توروبه حق این شب عزیز قسمت میدم
پدرومادرمو برام حفظ کن
ظهور امام زمان عج رو نزدیک کن
همه ی درسامو بانمره ی عاااااالی پاس شم
همرو عاقبت بخیر وخوشبخت کن"منم تو اونا :) "
الهی آمیییییییییییییییییییییین
ماچون ز دری پای کشیدیم کشیدیم
امید ز هرکس که بریدیم بریدیم....
شعرقشنگیه ادامه داره
حالم خوبه!خونه ی عزیزم حرف واسه نوشتن زیاد دارم اما وقت نمیکنم ببخشید
دراولین فرصت حتما میام همرو برات میگم.
به قول یکی باهات خداحافظی نمیکنم خداحافظی خوب نیست
فعلا....
چایت را بنوش نگران فردا مباش
از گندم زار منو تو
مشتی کاه میماند برای فرداها...
چه زندگی زهرماری دارم این روزها دیگه ازاین بدترم میشه مگه
به معنای واقعی کلمه افسرده شدم
همه فک میکنن بخاطر استرس امتحاناس اینطوری شدم البته بهونه ی خوبیه هه
هرکیم میپرسم چته؟؟؟نمیدونم چی بگم..اتفاق خاصی نیوفتاده اما حوصله ی هیچی ندارم
الکی الکی خودمو با درس مشغول کردم
خدایا این ترمو به خیر بگذرون
حالمو خوب کن
معبودم یه اتفاق تازه با یه شخص جدید سرراهم بزار زندگیم بدجور تکراری شده
شهرزاد هم تموم شد
چقد عاشقانه هاشونو دوست داشتم
کاش تودنیای واقعی هم شهرزادوفرهاد داشتیم...کاش...
من قسمت به قسمته این سریال رو گریه کردم تاقسمت آخر
انقدبازیاشون واقعی بود که بعضی جاها جیگرم آتیش میگرف
کمترازیه ماه دیگه امتحانا شروع میشه ومن هنوز آمادگیشو ندارم
همشم امروز فردا میکنم که میخونم اما همچنان دارم درجا میزنم
حال روحیم به نسبت خوب شده
چون هیچ مذکری توزندگیم نیس که دم دمی بازی دربیاره
و حرصمو دربیاره ودرحال حاضر فکرم به شخص خاصی معطوف نیست
*فکرشم نمیکردم یه روزی برسه انقدساکت و آروم باشم بدون کوچکترین شیطنتی
روزام خیلی آروم میگذره خیلیییییییی
بخاطراتفاق بد وتلخی که واسه همکلاسیم افتاد دنیا برای جفتمون زهرمار شده
دیگه هیچ شوقی برای زندگی ندارم
اصلا دوس ندارم تابستون بیاد روزای گرم وکسل کننده وطولانی هم مگه زندگی کردن داره اه
امروز کلاس نرفتم حوصلشو نداشتم ازغیبتام تو روزای آخر ترم دارم استفاده میکنم
خدایاممنون که حواست بهم هست
خونه ی کوچولوم میدونستی تنها جایی هستی که حرفای دلم رو
توی صفحه های سفید تو ثبت میکنم هیچ میدونستی خیلی دوستت دارم
و شده حداقل روزی یه بار بهت سرمیزنم
هیچ میدونستی تو رو باهیچ برنامه ی جدیدی عوض نمیکنم
چون تو اولین برنامه ای بودی که من باهاش آشنا شدم. من تکنولوژی رو باتو یاد گرفتم
یادت میاد؟؟؟آبان92بود پشت کنکوری بودم
که برای اولین بار وبلاگ ساختم اونم به کمک دوستم
به جای درس خوندن همش پیش تو بودم
اون اولا آدرسم این نبود.77Hasti77بود.
اما باز پسرای بی فرهنگی که همیشه تو صحنه حاضرن هکم کردن
بعد اون شد که همه ی مخاطبای قدیمیم رو ازدست دادم
و واسه همیشه خاموش وغریبه موندم
مگه اینکه کسی تصادفی بیاد وبم پستامو بخونه
الان دوسال ونیم از اون روزا میگذره
نه تو اون آدرسی نه من اون دخترشادی هستم که همیشه پستای بامزه وطنز میزاشت
تو همین جا بود که یه دوست مجازی خوب وبامعرفت و مهربون پیدا کردم
والانم که الانه باهاش درارتباطم
میخوام از همین جا بهش بگم که فاطمه جونم خیلی دوستت دارم عزیزم
توبهترین دوست وهمدم مجازی بودی که من شناختم
توهمین جا بودکه با...آشنا شدم که ای کاش نمیشدم
وروزای خوبمو بخاطرش حروم نمیکردم
چقد اشک براش ریختم...بی لیاقته عوضی...ازت نمیگذرم...حلالت نمیکنم...
تو باید تاوان دلی که عاشق کردیو شکستی رو بدی...
به خیال خودت هنوزم دوستت دارم...اما کورخوندی
میدونم که باز سروکله ت پیدا میشه...اما این دفه دارم برات
تنها عشق مذکر زندگیم که عاشقانه دوسشون دارم بابامو دوتا داداشامن نه کس دیگه
من که هر پسری دیدم اطرافم رذل وشهوتی وبی معرفت بودم اگه غیراین هس من ندیدم
+توصیه میکنم کسایی که شهرزاد رو ندیدن حتما ببینن فوق العاده س
سلام به دوستای خوبم
*معذرت میخوام که جواب هیچ کامنتی رو ندادم نه حوصلشو داشتم نه حسو ببخشید
+امروز عقد دایممه انشالله به پای هم پیر شن وخوشبخت
*تو اینستا یه پست ویدویی بود که خوشم اومد آهنگشو گذاشتم وبم
دوس داشتیدپلی کنید حیف کوتاهه
+++توباهمه بدیات هنو مال منی...هه دیگه نیس (بخشی از آهنگ)
+فقط بخش سیگارشو دوس ندارم.از آدمای سیگاری مخصوصا جووناش بیزارم
*تودانشگاه هم مشغول میانترمو درسم
+بااینکه الان15روزه بلاکه اما چن روز پیش اس داد که این آدرس اینستاگراممه
دوس داشتی فالوم کن منم یه سرچی کردم پیداش نکردم دیگه بیخیالش شدم
*دنیا نه به کامه نه زهرماره فقط میگذره
+دختری که موهاشو کوتاه کنه یعنی چیزی واسه از دست دادن نداره
حرفش به من میاد که رفتم موهام ازبیخ وبن کوتاه کردم اما هیچکدوم از دردام کم نشد
*خیلی از پسرا عوضی تر ازعوضیا شدن .دیگه نمیدونم حجاب وچادرمو تا چه حد رعایت کنم
که انقد تیکه نندازن حالمو بهم زدن بس که نخ دادن اه
خوبه دانشگاه وکلاس هست وگرنه افسرده میشدم
دیگه هیچچی شادم نمیکنه هیچییییییییی
حال این روزام خوب نیست
وجودهیچکس برام مهم نیست
ازبودنه هیچکس خوشحال نمیشم
حالم خیلی بده خیلیییییی
ازخدا آرزوی مرگ دارم فقط همین
دیگه خسته شدم هیچی خوشحالم نمیکنه
شدم مرده ی متحرک
دیگه چقد آهنگ غمگین گوش بدمو
گریه کنم
دیگه چقد خداااااااااااااااااااااااااااا
ازهمه متنفرم حتی از خودم
دیگه به آخرخط رسیدم کاش میشد مرد کاش کاش کاش
زندگی رو دوست ندارم
لعنت بهت هستی
لعنت بهت هستی
لعنت بهت
هیچی کم ندارم
هیچ کمبودی ندارم
فقط نمیخوام باشم
فقط میخوام بمیرم خدا
تحمل خودمو ندارم
ازخودم خستم
منوببر پیش خودت
التماست میکنم
+ روزی که تو را نبینم آن روز مباد
بالاخره دایی جان نامزد کردن اما نه باکسی که6سال باهاش دوس بود ومیخواستش
هعیییی رووووووووووووزگار
دوباره کلاسا شروع شد وچقد کلاسای ساعت8مزخرفن یعنی باهزار مشقت بیدار میشم
*فردا19فروردین تولدشه یه تبریک خشک وخالی بهش گفتم ازش سرد شدم :(
داشتنه هرچیزی دل خوش میخواد بعدش لیاقت میخواد
وقتی دلش با من نیست بودنش مشکلی رو حل نمیکنه
زندگیه دیگه چی میشه کرد برام سخت نیس چون دفه اولش نیست
+و امروز بار دیگر یک خواستگارپیشنهاد شد برادر مهندس برق هستن متولد67
هنوز به مامانم نگفتم روم نشد :)
چه برنامه ی هیجان انگیزه ایه وقتی پیشنهاد میشه آدم استرس میگیره
خخخخخخخخ
عاقا من آمادگیشو ندارم جوابم منفیه بچم بابا
میخوام این دفعه خیلی ساده تر ازهمیشه بنویسم،
فارغ ازفکرکردن به اینکه کیا متنمو میخونن کیا نمیخونن
آخه میخوام این دفعه برای یه فرشته بنویسم
کسی که همه ی زندگیم پر شده از عطر نفس هاش
کسی که آشناس آشناتر از هر لالایی شبهام
کسی که اسمش کلید قلبمه وصداش لالایی شبهام
کسی که نرگس مست چشماش
جلا میده به قلب غبارگرفتم تو این روزگار
میخوام برای مامانم بنویسم
مامانی که بغلش بوی خدا میده
وموهاش عطر محبوبه ی شب
مامانی که پیامبرخدا شده تامهربونی رو تودنیا تعلیم بده
مامان جونم میدونم خیلی کمم واسه گفتن ازشما
خیلییییی کوچیکم برای نوشتن ومعنا کردن مقام شما
امامیخوام همین جا
باهمین دستای کوچیکم که مهربونی رو ازخودت یاد گرفتن
فقط یه جمله بگم:
مامان جونم... دنیای من... عاشقتم...
مامان جونم دخترکوچولوتو ببخش
اگه جوونیتو با بچگیش پیر کرد
منو به موی سفیدت ببخش مـــامــــانم
پیشکش به همه ی مادرای سرزمینم روز همتون مبارک
s
دلم گرفته بدم گرفته
چراانقد دل نازکم؟؟چرا ازحرفی که میزنم بعدش پشیمون میشمو عذاب وجدان میگیرم
بس که دلمو شکستن خودم دلم نمیاد دل کسیرو بشکنم
وقتی فرستاد سلام براش نوشتم که تو قصدنداری بیخیال من شی؟؟؟
فک کنم خیلی بهش برخورد که زد بلاکم کرد
از ظهره یه چیزی تو دلم داره میجوشه کاش اونجور باهاش نمیحرفیدم
ای خدااااااااااااااااااااااااااااا
منم از ناراحتی زدم همه ی برنامه هامو پاک کردم گوشیمم دادم داییم بفروشه
بازم برگشتم به گوشی قدیمیم بدون هیچ تکنولوژی
اما چاره ساز نبود نمیتونم فراموش کنم دلم تنگه براش
دلم گرفته از خودم
منو ببخش قصدناراحت کردنتو نداشتم از شل کن سفت کن درآوردنت خسته شدم
معذرت میخوام هناسم... گش کسم
کاش احساسای دخترونمو درک کنی...کاش...کاش...
وقتی آدما به هیچ صراطی مستقیم نیستن
تو هم یه جوری باش
که نه محبت زیادیت بزنه زیر دلشون نه نامهربونیت بشینه تو ذهنشون
یه جوری باش... اونجوری که دلت میخواد عاشق شو
اما عاشق چیزای قشنگ...
دلتو یه جا اسیر نکن... عشق،که فقط عشق زن ومرد نیست
دوروبرتو خوب نگاه کنی می بینی خیلی چیزا هست واسه دوست داشتن
فقط یادت باشه همیشه مغزتو بادلت تنظیم کن
خودتو باخودت نه باهیچکس ،که اگه غیرازاین باشه
بازم یه جای کار می لنگه
خوشبختیو هیچکس به هیچکس نمیده جز خودت
اگه حواست به خودت باشه و قدرخودتو بدونی
هـمـیـشـه خووووشـحـالـیـووو خــووووشـــبـــخـــت
این آمدن از کجا و رفتن ز چه بود...؟؟؟
چند روز دیگه جشن نامزدی داییمه هم خوشحالم هم ناراحت
خوشحال ازاینکه از15سالگی تابه حالا که30سالشه داره کار میکنه وبالاخره داره سروسامون میگیره
ناراحت ازاینکه میترسم کسی که قراره زن داییم بشه اهل زندگی نباشه
و نخواد یه زندگی آروم و پر ازخوشبختی واسه خودشو داییم درست کنه
امیدوارم واز خدا میخوام که همه ی جوونا عاقبت به خیر وخوشبخت بشن...الهی آمین
s
فراموش میکنم خاطراتتو مو به موشو
برو با هر کی که میخوای رو به رو شه
+چرت گفتم جدی نگیر.اما دلم ازت پره فعلا چراغ خاموووووووش
روزی من چهل ساله میشوم....
و موهایم جو گندمی...
حتما باز هم شب ها تنهایی قدم میزنم و باز هم هدایت میخوانم
آن روزها کم حرف تر و آرام تر میشم، کمتر میخندم بیشتر نگاه میکنم وعمیق فکر...
حتی شاید سه شنبه ای بیاید و فراموشم شود درانقلاب سیگارکشیدن به چه معناست
حتما توهم کمتر چشمانت میدرخشد وبه آراستگی قبل نیستی
وهرگز خاطرت نیست نقاشی ام میان کدام کتاب فراموشی ات خاک میخورد
و اصلا برایت مهم نیست تنها مخاطب زندگی یک مرد بودن چه حسی دارد
لابد آن موقع دخترت عاشق شده وسعی داری انتخاب منطقی را یادش دهی
وبرای دوست داشتنش دلیل عقلانی بخواهی
ویک روز که سعی داری هوای یک عشق را از سر دخترت بپرانی
باهم سری به کتاب های دانشگاهی ات میزنید ناخودآگاه خشکت میزند
ویک لبخند عمیق ازانبار کهنه دلت بیرون می آید نفست حبس میشود
و من را بیاد می آوری...
و مقایسه بین...
یک عشق دوران جوانی ات با شریک زندگی کنونی ات گندبزند به تمام دلایل منطقی ات
وبالاخره در چهل سالگی متوجه میشوی
عــــــاشـــقــی مــنــطــق نـــــــــدارد
و...دوســــــت داشـــتـــن دلــــــیـــــل
آوازعاشقانه ی ما در گلو شکست
حق باسکوت بود،صدا در گلو شکست
دیگردلم هوای سرودن نمیکند
تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست
سربسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گریه های عقده گشا در گلو شکست
ای داد،کس به داغ دل باغ دل نداد
ای وای، های های عزا در گلو شکست
آن روزهای خوب که دیدیم،خواب بود
خوابم پرید وخاطره ها در گلو شکست
"بادا" مباد گشت و"مبادا"به باد رفت
"آیا" ز یاد رفت و "چرا" درگلو شکست
فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
نفرین و آفرین و دعا درگلو شکست
تا آمدم که باتو خداحافظی کنم
بغضم امان نداد و خدا ... در گلو شکست
"قـــــیـــصــرامـــیــــــن پـــــــور"
چه خوبه که تو دنیای مجازی یکی نگران نبودنته
یه حس خوبی به آدم دست میده
دوست عزیز که اسمتم نمیدونم من هستم اما حرفی واسه نوشتن ندارم
روزا خوبه میگذره اما خوبه خوب نیس روزآخر دانشگاه ازپله ها افتادم پام موترک شد
ودم عیدی کار داد دستم وپام الان تو آتل گچه
و3نفر که انگار منو فراموش کرده بودن بهم پیام دادن وحالمو پرسیدن که خیلی خوشحالم کردن
اولش دوستم بود که یه دلخوری بینمون پیش اومده بود
دومی پسرخالم بود که یه جورایی واسم بیشتر ازیه رفیقه
سومی هم که...هه...پسر عموم بود که تو لیست بلاکش بودم
وبابت بلاکم عذرخواهی کرد
آشناها ودوستانو فامیلاهم اومدن بهم سرزدن
کلی برنامه داشتم واسه عیدم اما انگار هیچکس از یه ساعت بعدش خبر نداره
امیدوارم حالم زود خوب شه چون خیلی کلافمو بی حوصله بس که یه جا نشستم
هرزمان فالی گرفتم غم مخور آمد ولی
این امیدواهی حافظ مرا بیچاره کرد
امسال شب تولدم متفاوت از سال های دیگه بود
یه کادو گرفتم به اسم دروغ دوساله
یه شوک بزرگ بود حالم تا چند روز بد بود
اماخب ازاونجایی که من کم وبیش از خود گذشته هستم گذشت کردم
گفتم که نباید میگفتی حالا که گفتی دیگه کاریش نمیشه
اما خب ازطرفیم دیگه هیچی مثل قبل نمیشه وهمه چی خراب شده
بخشیدمش اما نه از ته دل...حلالش کردم اما نه از ته دل
دیگه اونقدی دریا دل نیستم که بشه دروغ به این بزرگی رو فراموش کرد
میشه یه جور فریب اما خب دیگه...
اشتباه اول رو من کردم و تا الانم دارم تاوان پس میدم
وهیچکسم پاسخگوی دل شکسته ی من نیس
وهیچکسم به فکر من نیس
دیگه ندارمش اما خب داشتنشم برام هیچ چیزی نداره
خودش کرد که لعنت برخودش باد
خودش خواس پس باید خودشم مجازات بشه
*********************
بگذریم
ترم شروع شد.درسا سخت ودشوار واستادا سخت گیر،سخت گییییییییرا
اما من میخوووووووووووووونم درس میخونم و به هیچی جز خودمو درسم فک نمیکنم
گور هرکی که نخاس با ماباشه....والا
AbouT
پروفایلم فعاله
"حال خوبم رو مدیون
آن انتظاری هستم
که دیگر از کسی ندارم"
CateGories
Authors
پست میزارم به خاطر اینکه بهمن ماه منه.چند روز دیگه تولدمه
ولی اصلا خوشحال نیستم.جدی جدی پیر شدم😔
این روزا نمایشگاه باز شده تو شهرمون یه غرفه زدیم برای فروش گلام فعلا اونجا مشغولم
از اینرلی و این حرفا هم خبری نیس
خبری شد میام حتما مینویسم تا ثبت بشه برای روزای آینده...
خدانگهدار
به وقت۲۲:۴۶ به تاریخ ۱۵بهمن
پاییز جان زمستان جانه جانان
عشق میکنم با این هوا وحس و حالش
شده احساس کنی هم میخایش هم نمیخایش؟شده هم دلتنگش باشی هم نباشی؟
شده هم دوسش داشته باشی و هم در عین حال ازش متنفرم باشی؟
من الان آدمیم با دو حس متناقض که کاملا دوگانگی داره نابودم میکنه.
حال خودمم این روزا نمیدونم چه شکلیه.نمیدونم چی میخام.
یه حالته خنثی که پُرم از پوچی...
خداجونم حواست بهم باشه...
حواست به هممون باشه...
کمکم کن زندگیه درستی بسازم برای خودم...
همه ی این حرفا برمیگرده به اینکه باز آشنای قدیمی برگشته وباز برای چندمین بار پیام داده...
بعد از اون دعوا و گریه تنها حرفی که داداشم زد و تونست منو آروم کنه همین جمله بود.
این روزا حال روحیم خداروشکر خوبه
بانسرین باشگاه میریم ورزش میکنیم کلی سرحال میشیم.
کتاب میخونم.دیشب بادبازک باز رو تموم کردم کتاب خوبی بود توصیه میشه بخونید
با گلهام باعشقای دلم مشغولم.حالشون خوبه خبری از آفت و شپشک نیست
ولی چند تا از کاکتوسام خراب شدن که نمیدونم چرا و به چه دلیل
دلم میخاد خیاطی کنم ولی پارچه ندارم حوصله بازار و گرونیم ندارم
بیشتر حرفام رو تو کانال مینویسم اونجا دم دست تره ولی خب وقت کنم اینجا هم مینویسم
بالاخره یه جورایی اینجا قدمتش بیشتره.
آدرس کانالمم اینه: Hasti_cr7@
چقد اتفاقات ریز و درشت افتاد تو این مدت...اما با این حال زندگی جریان داره
هستی قصه داره فارغ التحصیل میشه روزای آخر ترم رو میگذرونه
خیلی دلتنگه اینجا بودم دلتنگه نوشتنه حرفای دلم تو این چار دیواری
الانم که الانه مینویسم هم تو یه سالنامه ی کوچولو هم یه کانال تو تلگرام
انقد دلم بی قرار بود تنها جایی که میشد آرومم کنه همین جا بود
من هیچوقت فراموش نمیکنم که دنیای مجازی رو با وبلاگ شناختم
صبح کلاس دارم همین قدر کافیه برای آروم شدنم
خدافظ خونه ی خوشگلم
اما خدا میدونه چک میکردم اما پست نمیزاشتم یه جورایی حال وحوصله ی نوشتن رو ندارم
خاطره ی120 روز رو نمیشه تو یه پست کوتاه مفصل گفت خیلی مختصر میگم که فقط ثبت و خاطره شه
عروسی دایی جان شد خیلیی خوش گذشت بهترین روزا رو گذروندم
بعدش دانشگا باز شد.
2هفته بعد هم با مامانم همرا تور یه دوست رفتیم مشهد.
روز دوم مسافرت گوشیم افتاد چاه دسشویی بعد از کلی گریه وزاری ودلسوزی
برام درش آوردن اما سووووخت :(
جاش برام ای فایو2016خریدن
بعد اون مامانم رفت عمل زنان.روزای سختی رو گذروند.فداش بشم بهترینه
بهترین دوستمم عقد کرد بعد7سال به عشقش رسید الهی که خوشبخت شن
یه هفته دیگه هم امتحانا شروع میشه اما هیچی نخوندم نه طول ترم نه این چند روز باقی مانده
برای همیشه هم با...کات کردم.خودشو بدجور از چشم انداخت بس که دروغ گفت بهم
منم رفتم پیج همه دوستاش پته شو ریختم رو آب
کلی هم دعوامون شد وتهدیدم کرد منم مثل تف انداختمش دور
لیاقت منو نداشت لیاقت عشقو محبت رو نداشت
بگذریم خداروشکر که تموم شد راحت شدم
اینم جریان 3ماه از زندگیم
سخت گذشت اما گذشت
امیدوارم خدا کمکم کنه درسامو با نمره های خوب و رضایت بخش پاس کنم
خدایا بهم نیرو و اراده بده که درسامو خیلی خوب بخونم
شب خوش ساعت22:40 2دی95 پنجشنبه
دیدن ازمناطق جنگی بود
خیلی فضای معنوی وخوبی بود
کلی حالمو دگرگون کرد
آرامشی که اون منطقه بهم داد وصف نشدنیه
خدایاازت خیلی ممنونم که قسمتم کردی اونجا روببینم سپاسگذارم
امیدوارم این دفه برم اردوی راهیان نور
یکی ازآرزوهامه برم اونجا رو ببینم
آمین
هشتم تیر آخرین پستی بوده که گذاشتم
منم بی معرفت شدم کلبه ی آرامش
بعدتموم شدن امتحانام ومنتظر نشستن برای اومدن نمره ها کلی استرس کشیدم
تابستون امسال خیلی متفاوت تر ازتابستون پارسال بود
پارسال خیلی اکتیو بودم اما امسال خونه نشین شدم وتنها کارمفیدم رفتن به استخره
عروسی دایی جان هم اخر شهریور ماهه وفعلا درگیر خرید و رفت وآمدیم
چند روز پیشم خبررسید چند تاازبچه های دبیرستان ازدواج کردن ویکیشونم بارداره
انشالله همشون درپناه حق خوشبخت شن
واما بحث تلخ طلاق تو آشنا وهمسایه خیلی زیاد شده
تواین4ماه اخیر هرکی ازدواج کرده داره خبرش میرسه که دارن از هم جدا میشن
خیلی ناراحت کننده س واقعا اتفاق تلخیه
من که از صمیم قلب دعا میکنم همشون دوباره برگردن سر خونه زندگیشون
نمیدونم دید جامعه چطوره پسری که زنشو طلاق داده با یه دختر مجرد دوباره ازدواج کنه چطوره
اما کاش میشد هیچ دیدمنفی نداشته باشه
وخدا رو چه دیدیم شاید برای خودمون اتفاق افتاد
این روزا حال غریبی دارم بدجور دلم تنگه،تنگه یه نفر که شدید دلم میخوادش
واقعا به این فکر کردین که چقدر تنهایی سخته
یه جا خوندم اینکه تنها باشی با اینکه تنها بشی خیلی فرق داره
راستم میگه من که ازاول تنها نبودم به این وضع عادت کنم
من تنها شدم تنهام گذاشتن تنهایی رو برام یادگاری گذاشتن
مگه میشه یه نفر توزندگیت نباشه اما هعی بهش فک کنی هعی پروفایلشو چک کنی
اینکه تاکجا میخوام این وضعو ادامه بدم الله اعلم
امیدوارم خیلی زود تکلیفم با خودم و با زندگیم مشخص شه ازاین یکنواختی خسته شدم
تادرودی دیگر بدرود
حال همه ی ما خوب است اما تو باور نکن...
امتحانای ملت تموم شد واسه ما تازه شروع شده
خدا به خیر بگذرونه
فعلا که مشغول درس خوندنم
وامسال هیچی از ماه رمضونو روزه هاشو عزاداریاش نفهمیدم
بدبختیم اینجاس تامیای به نبود یکی عادت کنی باز مثل چیز سروکله ش پیدا میشه
درگیری ذهنیم کم شده....خداروصدهزار مرتبه شکر
خدایا توروبه حق این شب عزیز قسمت میدم
پدرومادرمو برام حفظ کن
ظهور امام زمان عج رو نزدیک کن
همه ی درسامو بانمره ی عاااااالی پاس شم
همرو عاقبت بخیر وخوشبخت کن"منم تو اونا :) "
الهی آمیییییییییییییییییییییین
امید ز هرکس که بریدیم بریدیم....
شعرقشنگیه ادامه داره
حالم خوبه!خونه ی عزیزم حرف واسه نوشتن زیاد دارم اما وقت نمیکنم ببخشید
دراولین فرصت حتما میام همرو برات میگم.
به قول یکی باهات خداحافظی نمیکنم خداحافظی خوب نیست
فعلا....
چایت را بنوش نگران فردا مباش
از گندم زار منو تو
مشتی کاه میماند برای فرداها...
چه زندگی زهرماری دارم این روزها دیگه ازاین بدترم میشه مگه
به معنای واقعی کلمه افسرده شدم
همه فک میکنن بخاطر استرس امتحاناس اینطوری شدم البته بهونه ی خوبیه هه
هرکیم میپرسم چته؟؟؟نمیدونم چی بگم..اتفاق خاصی نیوفتاده اما حوصله ی هیچی ندارم
الکی الکی خودمو با درس مشغول کردم
خدایا این ترمو به خیر بگذرون
حالمو خوب کن
معبودم یه اتفاق تازه با یه شخص جدید سرراهم بزار زندگیم بدجور تکراری شده
چقد عاشقانه هاشونو دوست داشتم
کاش تودنیای واقعی هم شهرزادوفرهاد داشتیم...کاش...
من قسمت به قسمته این سریال رو گریه کردم تاقسمت آخر
انقدبازیاشون واقعی بود که بعضی جاها جیگرم آتیش میگرف
کمترازیه ماه دیگه امتحانا شروع میشه ومن هنوز آمادگیشو ندارم
همشم امروز فردا میکنم که میخونم اما همچنان دارم درجا میزنم
حال روحیم به نسبت خوب شده
چون هیچ مذکری توزندگیم نیس که دم دمی بازی دربیاره
و حرصمو دربیاره ودرحال حاضر فکرم به شخص خاصی معطوف نیست
*فکرشم نمیکردم یه روزی برسه انقدساکت و آروم باشم بدون کوچکترین شیطنتی
روزام خیلی آروم میگذره خیلیییییییی
بخاطراتفاق بد وتلخی که واسه همکلاسیم افتاد دنیا برای جفتمون زهرمار شده
دیگه هیچ شوقی برای زندگی ندارم
اصلا دوس ندارم تابستون بیاد روزای گرم وکسل کننده وطولانی هم مگه زندگی کردن داره اه
امروز کلاس نرفتم حوصلشو نداشتم ازغیبتام تو روزای آخر ترم دارم استفاده میکنم
خدایاممنون که حواست بهم هست
توی صفحه های سفید تو ثبت میکنم هیچ میدونستی خیلی دوستت دارم
و شده حداقل روزی یه بار بهت سرمیزنم
هیچ میدونستی تو رو باهیچ برنامه ی جدیدی عوض نمیکنم
چون تو اولین برنامه ای بودی که من باهاش آشنا شدم. من تکنولوژی رو باتو یاد گرفتم
یادت میاد؟؟؟آبان92بود پشت کنکوری بودم
که برای اولین بار وبلاگ ساختم اونم به کمک دوستم
به جای درس خوندن همش پیش تو بودم
اون اولا آدرسم این نبود.77Hasti77بود.
اما باز پسرای بی فرهنگی که همیشه تو صحنه حاضرن هکم کردن
بعد اون شد که همه ی مخاطبای قدیمیم رو ازدست دادم
و واسه همیشه خاموش وغریبه موندم
مگه اینکه کسی تصادفی بیاد وبم پستامو بخونه
الان دوسال ونیم از اون روزا میگذره
نه تو اون آدرسی نه من اون دخترشادی هستم که همیشه پستای بامزه وطنز میزاشت
تو همین جا بود که یه دوست مجازی خوب وبامعرفت و مهربون پیدا کردم
والانم که الانه باهاش درارتباطم
میخوام از همین جا بهش بگم که فاطمه جونم خیلی دوستت دارم عزیزم
توبهترین دوست وهمدم مجازی بودی که من شناختم
توهمین جا بودکه با...آشنا شدم که ای کاش نمیشدم
وروزای خوبمو بخاطرش حروم نمیکردم
چقد اشک براش ریختم...بی لیاقته عوضی...ازت نمیگذرم...حلالت نمیکنم...
تو باید تاوان دلی که عاشق کردیو شکستی رو بدی...
به خیال خودت هنوزم دوستت دارم...اما کورخوندی
میدونم که باز سروکله ت پیدا میشه...اما این دفه دارم برات
تنها عشق مذکر زندگیم که عاشقانه دوسشون دارم بابامو دوتا داداشامن نه کس دیگه
من که هر پسری دیدم اطرافم رذل وشهوتی وبی معرفت بودم اگه غیراین هس من ندیدم
+توصیه میکنم کسایی که شهرزاد رو ندیدن حتما ببینن فوق العاده س
*معذرت میخوام که جواب هیچ کامنتی رو ندادم نه حوصلشو داشتم نه حسو ببخشید
+امروز عقد دایممه انشالله به پای هم پیر شن وخوشبخت
*تو اینستا یه پست ویدویی بود که خوشم اومد آهنگشو گذاشتم وبم
دوس داشتیدپلی کنید حیف کوتاهه
+++توباهمه بدیات هنو مال منی...هه دیگه نیس (بخشی از آهنگ)
+فقط بخش سیگارشو دوس ندارم.از آدمای سیگاری مخصوصا جووناش بیزارم
*تودانشگاه هم مشغول میانترمو درسم
+بااینکه الان15روزه بلاکه اما چن روز پیش اس داد که این آدرس اینستاگراممه
دوس داشتی فالوم کن منم یه سرچی کردم پیداش نکردم دیگه بیخیالش شدم
*دنیا نه به کامه نه زهرماره فقط میگذره
+دختری که موهاشو کوتاه کنه یعنی چیزی واسه از دست دادن نداره
حرفش به من میاد که رفتم موهام ازبیخ وبن کوتاه کردم اما هیچکدوم از دردام کم نشد
*خیلی از پسرا عوضی تر ازعوضیا شدن .دیگه نمیدونم حجاب وچادرمو تا چه حد رعایت کنم
که انقد تیکه نندازن حالمو بهم زدن بس که نخ دادن اه
خوبه دانشگاه وکلاس هست وگرنه افسرده میشدم
دیگه هیچچی شادم نمیکنه هیچییییییییی
حال این روزام خوب نیست
وجودهیچکس برام مهم نیست
ازبودنه هیچکس خوشحال نمیشم
حالم خیلی بده خیلیییییی
ازخدا آرزوی مرگ دارم فقط همین
دیگه خسته شدم هیچی خوشحالم نمیکنه
شدم مرده ی متحرک
دیگه چقد آهنگ غمگین گوش بدمو
گریه کنم
دیگه چقد خداااااااااااااااااااااااااااا
ازهمه متنفرم حتی از خودم
دیگه به آخرخط رسیدم کاش میشد مرد کاش کاش کاش
زندگی رو دوست ندارم
لعنت بهت هستی
لعنت بهت هستی
لعنت بهت
هیچی کم ندارم
هیچ کمبودی ندارم
فقط نمیخوام باشم
فقط میخوام بمیرم خدا
تحمل خودمو ندارم
ازخودم خستم
منوببر پیش خودت
التماست میکنم
بالاخره دایی جان نامزد کردن اما نه باکسی که6سال باهاش دوس بود ومیخواستش
هعیییی رووووووووووووزگار
دوباره کلاسا شروع شد وچقد کلاسای ساعت8مزخرفن یعنی باهزار مشقت بیدار میشم
*فردا19فروردین تولدشه یه تبریک خشک وخالی بهش گفتم ازش سرد شدم :(
داشتنه هرچیزی دل خوش میخواد بعدش لیاقت میخواد
وقتی دلش با من نیست بودنش مشکلی رو حل نمیکنه
زندگیه دیگه چی میشه کرد برام سخت نیس چون دفه اولش نیست
+و امروز بار دیگر یک خواستگارپیشنهاد شد برادر مهندس برق هستن متولد67
هنوز به مامانم نگفتم روم نشد :)
چه برنامه ی هیجان انگیزه ایه وقتی پیشنهاد میشه آدم استرس میگیره
خخخخخخخخ
عاقا من آمادگیشو ندارم جوابم منفیه بچم بابا
میخوام این دفعه خیلی ساده تر ازهمیشه بنویسم،
فارغ ازفکرکردن به اینکه کیا متنمو میخونن کیا نمیخونن
آخه میخوام این دفعه برای یه فرشته بنویسم
کسی که همه ی زندگیم پر شده از عطر نفس هاش
کسی که آشناس آشناتر از هر لالایی شبهام
کسی که اسمش کلید قلبمه وصداش لالایی شبهام
کسی که نرگس مست چشماش
جلا میده به قلب غبارگرفتم تو این روزگار
میخوام برای مامانم بنویسم
مامانی که بغلش بوی خدا میده
وموهاش عطر محبوبه ی شب
مامانی که پیامبرخدا شده تامهربونی رو تودنیا تعلیم بده
مامان جونم میدونم خیلی کمم واسه گفتن ازشما
خیلییییی کوچیکم برای نوشتن ومعنا کردن مقام شما
امامیخوام همین جا
باهمین دستای کوچیکم که مهربونی رو ازخودت یاد گرفتن
فقط یه جمله بگم:
مامان جونم... دنیای من... عاشقتم...
مامان جونم دخترکوچولوتو ببخش
اگه جوونیتو با بچگیش پیر کرد
منو به موی سفیدت ببخش مـــامــــانم
پیشکش به همه ی مادرای سرزمینم روز همتون مبارک
چراانقد دل نازکم؟؟چرا ازحرفی که میزنم بعدش پشیمون میشمو عذاب وجدان میگیرم
بس که دلمو شکستن خودم دلم نمیاد دل کسیرو بشکنم
وقتی فرستاد سلام براش نوشتم که تو قصدنداری بیخیال من شی؟؟؟
فک کنم خیلی بهش برخورد که زد بلاکم کرد
از ظهره یه چیزی تو دلم داره میجوشه کاش اونجور باهاش نمیحرفیدم
ای خدااااااااااااااااااااااااااااا
منم از ناراحتی زدم همه ی برنامه هامو پاک کردم گوشیمم دادم داییم بفروشه
بازم برگشتم به گوشی قدیمیم بدون هیچ تکنولوژی
اما چاره ساز نبود نمیتونم فراموش کنم دلم تنگه براش
دلم گرفته از خودم
منو ببخش قصدناراحت کردنتو نداشتم از شل کن سفت کن درآوردنت خسته شدم
معذرت میخوام هناسم... گش کسم
کاش احساسای دخترونمو درک کنی...کاش...کاش...
وقتی آدما به هیچ صراطی مستقیم نیستن
تو هم یه جوری باش
که نه محبت زیادیت بزنه زیر دلشون نه نامهربونیت بشینه تو ذهنشون
یه جوری باش... اونجوری که دلت میخواد عاشق شو
اما عاشق چیزای قشنگ...
دلتو یه جا اسیر نکن... عشق،که فقط عشق زن ومرد نیست
دوروبرتو خوب نگاه کنی می بینی خیلی چیزا هست واسه دوست داشتن
فقط یادت باشه همیشه مغزتو بادلت تنظیم کن
خودتو باخودت نه باهیچکس ،که اگه غیرازاین باشه
بازم یه جای کار می لنگه
خوشبختیو هیچکس به هیچکس نمیده جز خودت
اگه حواست به خودت باشه و قدرخودتو بدونی
هـمـیـشـه خووووشـحـالـیـووو خــووووشـــبـــخـــت
چند روز دیگه جشن نامزدی داییمه هم خوشحالم هم ناراحت
خوشحال ازاینکه از15سالگی تابه حالا که30سالشه داره کار میکنه وبالاخره داره سروسامون میگیره
ناراحت ازاینکه میترسم کسی که قراره زن داییم بشه اهل زندگی نباشه
و نخواد یه زندگی آروم و پر ازخوشبختی واسه خودشو داییم درست کنه
امیدوارم واز خدا میخوام که همه ی جوونا عاقبت به خیر وخوشبخت بشن...الهی آمین
فراموش میکنم خاطراتتو مو به موشو
برو با هر کی که میخوای رو به رو شه
+چرت گفتم جدی نگیر.اما دلم ازت پره فعلا چراغ خاموووووووش
روزی من چهل ساله میشوم....
و موهایم جو گندمی...
حتما باز هم شب ها تنهایی قدم میزنم و باز هم هدایت میخوانم
آن روزها کم حرف تر و آرام تر میشم، کمتر میخندم بیشتر نگاه میکنم وعمیق فکر...
حتی شاید سه شنبه ای بیاید و فراموشم شود درانقلاب سیگارکشیدن به چه معناست
حتما توهم کمتر چشمانت میدرخشد وبه آراستگی قبل نیستی
وهرگز خاطرت نیست نقاشی ام میان کدام کتاب فراموشی ات خاک میخورد
و اصلا برایت مهم نیست تنها مخاطب زندگی یک مرد بودن چه حسی دارد
لابد آن موقع دخترت عاشق شده وسعی داری انتخاب منطقی را یادش دهی
وبرای دوست داشتنش دلیل عقلانی بخواهی
ویک روز که سعی داری هوای یک عشق را از سر دخترت بپرانی
باهم سری به کتاب های دانشگاهی ات میزنید ناخودآگاه خشکت میزند
ویک لبخند عمیق ازانبار کهنه دلت بیرون می آید نفست حبس میشود
و من را بیاد می آوری...
و مقایسه بین...
یک عشق دوران جوانی ات با شریک زندگی کنونی ات گندبزند به تمام دلایل منطقی ات
وبالاخره در چهل سالگی متوجه میشوی
عــــــاشـــقــی مــنــطــق نـــــــــدارد
و...دوســــــت داشـــتـــن دلــــــیـــــل
آوازعاشقانه ی ما در گلو شکست
حق باسکوت بود،صدا در گلو شکست
دیگردلم هوای سرودن نمیکند
تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست
سربسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گریه های عقده گشا در گلو شکست
ای داد،کس به داغ دل باغ دل نداد
ای وای، های های عزا در گلو شکست
آن روزهای خوب که دیدیم،خواب بود
خوابم پرید وخاطره ها در گلو شکست
"بادا" مباد گشت و"مبادا"به باد رفت
"آیا" ز یاد رفت و "چرا" درگلو شکست
فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
نفرین و آفرین و دعا درگلو شکست
تا آمدم که باتو خداحافظی کنم
بغضم امان نداد و خدا ... در گلو شکست
"قـــــیـــصــرامـــیــــــن پـــــــور"
یه حس خوبی به آدم دست میده
دوست عزیز که اسمتم نمیدونم من هستم اما حرفی واسه نوشتن ندارم
روزا خوبه میگذره اما خوبه خوب نیس روزآخر دانشگاه ازپله ها افتادم پام موترک شد
ودم عیدی کار داد دستم وپام الان تو آتل گچه
و3نفر که انگار منو فراموش کرده بودن بهم پیام دادن وحالمو پرسیدن که خیلی خوشحالم کردن
اولش دوستم بود که یه دلخوری بینمون پیش اومده بود
دومی پسرخالم بود که یه جورایی واسم بیشتر ازیه رفیقه
سومی هم که...هه...پسر عموم بود که تو لیست بلاکش بودم
وبابت بلاکم عذرخواهی کرد
آشناها ودوستانو فامیلاهم اومدن بهم سرزدن
کلی برنامه داشتم واسه عیدم اما انگار هیچکس از یه ساعت بعدش خبر نداره
امیدوارم حالم زود خوب شه چون خیلی کلافمو بی حوصله بس که یه جا نشستم
هرزمان فالی گرفتم غم مخور آمد ولی
این امیدواهی حافظ مرا بیچاره کرد
یه کادو گرفتم به اسم دروغ دوساله
یه شوک بزرگ بود حالم تا چند روز بد بود
اماخب ازاونجایی که من کم وبیش از خود گذشته هستم گذشت کردم
گفتم که نباید میگفتی حالا که گفتی دیگه کاریش نمیشه
اما خب ازطرفیم دیگه هیچی مثل قبل نمیشه وهمه چی خراب شده
بخشیدمش اما نه از ته دل...حلالش کردم اما نه از ته دل
دیگه اونقدی دریا دل نیستم که بشه دروغ به این بزرگی رو فراموش کرد
میشه یه جور فریب اما خب دیگه...
اشتباه اول رو من کردم و تا الانم دارم تاوان پس میدم
وهیچکسم پاسخگوی دل شکسته ی من نیس
وهیچکسم به فکر من نیس
دیگه ندارمش اما خب داشتنشم برام هیچ چیزی نداره
خودش کرد که لعنت برخودش باد
خودش خواس پس باید خودشم مجازات بشه
*********************
بگذریم
ترم شروع شد.درسا سخت ودشوار واستادا سخت گیر،سخت گییییییییرا
اما من میخوووووووووووووونم درس میخونم و به هیچی جز خودمو درسم فک نمیکنم
گور هرکی که نخاس با ماباشه....والا
پروفایلم فعاله
"حال خوبم رو مدیون
آن انتظاری هستم
که دیگر از کسی ندارم"